دعای مادر یتیم ها بدرقه پهلوان
به گزارش مجله آزمون اول، امروز تهرانگردی ما حال و هوای دیگه ای داشت توی دعوتنامه گفته بودن مکان بازدید: قبرستان امامزاده عبدالله(ع) شهرری؛ وقتی به درِ قبرستان قدیمی رسیدیم قبل از ورود به حیاط امامزاده؛ صفحاتی از تاریخ کشورمون برایمان رقم خورد!
خبرنگاران - میترا آفریگان، کارشناس ارشد فلسفه: سمت راست مقبره اسماعیل خان صولت الدوله ایلخان قشقایی و سمت چپ تیمور تاش دو نفر با عملکرد کاملا متفاوت!... نوبت بازدید از قبر یکی از پهلوان های قدیمی شد؛ سید ستون! به اسمش خیلی حساس شدم؛ اما قصه زندگی او جریان یک رود خروشان و پر ماجرا بود. راهنما گفت کسی که در این قبر خوابیده اسمش سیدابراهیم حسینی یکی از جوان های پرشروشور تهران است سیدحسن رزاز پهلوان نامی ایران می رود سراغ پدرش و به پدر ابراهیم می گوید او را بفرست زورخانه پیش من پهلوان خوبی می گردد، و پدرش حرف سیدحسن را اطاعت می نماید و پسرش روبه زورخانه می فرستد. ابراهیم از زور بدنی خیلی خوبی برخوردار بود. سیدحسن هر چندوقت یک بار بعد از کشتی هایی که ابراهیم می گیرد و پیروز میدان می گردد به او می گفت: سید؛ شدی ولی نشدی!!
و از کنارش عبور می نماید. مدت ها همین کار را با سیدابراهیم انجام می داد یک روز ابراهیم عصبانی برمی گرد و می گوید: یعنی چی دائم به من می گویی: شدی ولی نشدی سیدحسن لبخندی می زند و به ابراهیم می گوید: کشتی گیر شدی ولی پهلوان نشدی! ابراهیم می گوید چرا؟! سید می گوید: چون پهلوانی مرام دارد، اسیر دست و بدن و قدرتش نیست و از کنارش می گذرد. سیدابراهیم خیلی از این موضوع ناراحت شد، یک شب درماه رمضان از کوچه ای عبور می کرد متوجه می گردد سقف خانه فقیرانه زن بیوه و چند تا بچه یتیمش که روی یک ستون سوار بوده در حال فرو ریختن هست.
یک آن متوجه می گردد ستون شکسته شده و سقف دارد روی زن و بچه ها پایین می آید با عجله می رود زیرسقف و سقف را با شانه اش نگه می دارد و آغاز به فریاد یاری خواهی می نماید اما هیچ کس صدای او را نمی شنود. نزدیک اذان صبح می گردد رضا موذن محل با فانوس راهی مسجد شده بود که سیدابراهیم متوجه او می گردد و از او یاری می خواهد مش رضا به سراغش می رود می بیند با درد و خستگی زیاد سقف خانه را، روی دوش گرفته، سیدابراهیم به سختی و با صدایی نالان می گوید: مشتی برو یاری بیار. مش رضا با عجله درِ خانه همسایه ها را می زند و آنها را برای یاری می آورد سریع دست به کار می شوند و ستونی زیر سقف می گذارند و سیدابراهیم را که دیگه نایی نداشت می برند در حمام محل و به او رسیدگی می نمایند.
سیدحسن می رود سراغ ابراهیم و با لبخندی زیبا می گوید: سید، شدی. سیدابراهیم که حالا به سیدستون معروف شده، افتادگی شانه اش را به همراه دعای مادر یتیم ها که به او گفته بود: من هیچی ندارم که تقدیمت کنم اما دعا می کنم که جدت هوای تو را داشته باشد؛ همواره همراه داشت. پهلوانی سیدابراهیم ارثی هست که از ورزش زورخانه نسل به نسل میان جوان تا پیر ایرانی به ودیعه گذاشته شده و پیر وجوان هم نمی شناسد چرا که پهلوانی یک مرام است.
منبع: همشهری آنلاین