روایتی از ملاقات و گفت وگوی فردین و سیداحمد خمینی

به گزارش مجله آزمون اول، خبرگزاری ایسنا: پدرم تعریف می کرد در همان زمان در پمپ بنزین شریعتی، حاج احمد آقا را دیده بود. گویا پدرم در حال پر کردن باک ماشین بود که چند نفر آمدند، گفتند که حاج آقا با شما کار دارد. پدرم گفت: کدام حاج آقا؟ گفتند: شما تشریف بیاورید...

روایتی از ملاقات و گفت وگوی فردین و سیداحمد خمینی

محمدعلی فردین و غلامرضا تختی

سیاوش فردین، فرزند محمدعلی فردین خاطره ملاقات تصادفی اش پدرش با سیداحمد خمینی و همچنین روابط فردین با غلامرضا تختی را بازگو نموده است که با هم می خوانیم:

- فقط تختی بود که به منزل ما زیاد می آمد و شاید هم هفته ای دو الی سه بار به منزل ما می آمد که تا آخرین روز های فوت تختی ادامه داشت.

- دوست صمیمی بودند و تختی بیش تر با مادرم هم صحبت می کرد و بیشتر هم در خصوص زندگی خانوادگی تختی و مسائلی که در منزلش داشت صحبت می کردند. مادرم سنگ شکیبا تختی شده بود و او بار ها درباره مسائل زندگی اش با مادرم صحبت نموده بود. بار ها درباره این مسائل صحبت نموده بود و ارتباط صمیمی بین مادرم و تختی و همچنین خانواده او به وجود آمده بود. وقتی هم که تختی خودکشی کرد، مادرم به شدت ناراحت و دچار افسردگی شد.

- پدر و مادر شما کامل در جریان ریز زندگی تختی بودند. تختی قبل از این که ماجرای فوتش پیش بیاید، دو - سه بار تصمیم گرفته بود که خودکشی کند، اما پدرم او را منصرف نموده بود. پدرم و مادرم تقریبا در جریان تصمیم تختی بودند. پدرم بار ها به تختی گفت که بین مردم خیلی محبوب هستی و این کار روی مردم خیلی تاثیر می گذارد. مردم دچار مشکل می شوند و این کار تو تاثیر بدی روی آن ها می گذارد. به همین شکل هم دو - سه باری تختی را از تصمیمش منصرف نموده بود. متاسفانه تختی کاری را کرد که نباید می کرد. (پدر و تختی) رابطه ای بسیار گرم و صمیمی با هم داشتند و از هم حرف شنوی هم داشتند.

- پدرم را دکتر کوشان وارد عرصه سینما کرد. تختی هم به وسیله پدرم با ناصر ملک مطیعی آشنا شدند. به طور اتفاقی پدرم با دکتر کوشان در مقابل سینما آشنا می گردد. پدر برای خرید بلیت به سینما رفته بود که گویا بلیت تمام شده بود و همان جا دکتر کوشان، پدرم را می شناسد و به پدرم پیشنهاد می دهد.

- گویا تختی پیشنهادی می دهد که هر کسی به مسابقات جهانی رفت و مدال گرفت، جایزه ای که بابت مدالش گرفت بین همه اعضای تیم تقسیم کند. مرام نامه ای امضا شد، ولی پدرم حضور نداشت و این نامه را امضا نمی نماید، اما بعد از مسابقات جهانی پدرم اولین کسی است که پاداشش را می آورد و اعلام می نماید که حاضر است بین همه تقسیم کند. فیلم مستندی در این باره هم تهیه کردیم.

- (فردین بعد از انقلاب یک فیلم هم بازی کرد به اسم برزخی ها، اما چرا فعالیت هنری را بعد از انقلاب ادامه نداد؟) بله، فیلم برزخی ها بود که ناصر ملک مطیعی هم در آن بازی کرد، اما یک سری از افراد بودند که فیلم را پایین کشیدند. خواسته مسئولان این نبود که این فیلم اکران نگردد و یا مانعی ایجاد نمایند. متاسفانه چهره های هنری شانتاژ کردند. یک سری از همین افراد هنری، گروه های تندرو تشکیل دادند و در نماز آدینه سخنرانی کردند، تظاهراتی به راه افتاد و در نهایت فیلم از اکران پایین کشیده شد. تصمیم حاکمیتی نبود.

- به دلیل شلوغ بازی های زیادی که به راه افتاد، مجبور شدند برای آرام کردن فضا چنین تصمیماتی اتخاذ نمایند. پدرم تعریف می کرد در همان زمان در پمپ بنزین شریعتی، حاج احمد آقا را دیده بود. گویا پدرم در حال پر کردن باک ماشین بود که چند نفر آمدند، گفتند که حاج آقا با شما کار دارد. پدرم گفت: کدام حاج آقا؟ گفتند: شما تشریف بیاورید! پدرم داخل ماشین با حاج احمد آقا روبه رو می گردد که از پدرم درباره عدم فعالیتش در عرصه سینما سوال می نماید و پدرم هم عنوان می نماید که ممنوع الکار شدیم. حاج احمد خمینی همان جا به پدرم می گوید ما هیچ مخالفتی با فعالیت شما نداریم. از بیت امام هم هیچ نامه ای در این باره زده نشده و شما به کار خود ادامه بدهید. اما با این وجود بعضی از چهره های هنری مثل آقای مخملباف کار هایی را انجام دادند که کشیده شد به افراد دیگر و مانع فعالیت پدر شد. ولی به واقع ربطی به مسئولان رده بالای کشور نداشت.

- به پدرم پیشنهاد شد که نقش تختی را بازی کند، اما پدرم گفت که به شرطی این کار را انجام می دهم که خودم هم کارگردان فیلم باشم. می گفت، در فیلم تختی قرار است روایت هایی گفته گردد که می دانم با حقیقت فاصله زیادی دارد و من نمی خواهم دروغی را درباره تختی بگویم.

- دو چیز درباره تختی پدرم را خیلی اذیت می کرد. این که نباید به سیاست ورود می کرد و دیگری مسائلی بود که در زندگی شخصی او به وجود آمد. پدرم اعتقاد داشت که تختی نباید به توده ای ها نزدیک می شد.

- مسابقات جهانی کشتی آزاد در سال 1998به میزبانی تهران بود که محمدرضا طالقانی از پدرم دعوت کرد که در سالن مسابقات حضور داشته باشد. پدرم خیلی مخالفت کرد، اما آقای طالقانی که ارتباط نزدیکی با پدرم داشت زیر بار نرفت. گفت باید خودم بیایم دنبالت و با هم برویم سالن. وقتی وارد سالن شدم، دیدم که مردم یک به یک می گویند فردین آمده و این که اینجا نشسته فردین است و از این حرف ها و از همین جا در سالن به یکباره پیچید که محمدعلی فردین در سالن مسابقات حضور دارد. پایین صندلی ویژه بودیم. در صندلی بالاتر از ما، آقای ناطق نوری در صندلی ویژه حضور داشتند. مسئله ای که نبود، اما به یکباره بلندگوی سالن اعلام نمود آقای ناطق نوری وارد سالن شدند، اما هیچکس واکنشی نشان نداد تا این که به یکباره از گوشه سالن صدایی بلند شد که فردین، دوسِت داریم. شعار مردم در چند ثانیه کل سالن را دربرگرفت و همه مردم به تشویق محمدعلی فردین پرداختند و فضای سالن به هم ریخت و دیگر نشد که سالن را کنترل نمایند ... مردم خودجوش و از سر محبتی که به پدرم داشتند او را تشویق کردند. بعد هم که محافظ های آقای ناطق آمدند و گفتند که شما باید سالن را ترک کنید. پدرم نیم خیز شد که سالن را ترک کند، آقای طالقانی باز هم مانع شد و گفت: کجا؟ هنوز کشتی جدیدی مانده و هنوز رسول خادم کشتی نگرفته. اجازه نمی دهم که بروید. دیگر کار به جایی رسیده بود که مردم از روی فنس ها و حفاظ هایی که وجود داشت خودشان را عبور دادند و پدرم را محاصره کردند. همه ترسیدند که شاید برای پدرم اتفاقی رخ بدهد و به همین خاطر پدر را به طور زنجیروار به سمت درب خروجی منتقل کردند که دیگر بیش از این اذیت نگردد.

- چندین بار آقای طالقانی از پدرم دعوت نموده بود که در مسابقات کشتی حاضر گردد، اما هر بار به دلیلی پدرم مخالفت می کرد تا این که بار آخر گفت مسابقات جهانی کشتی است و حتما باید حضور داشته باشی ... به بهانه های مختلف پدرم را دعوت می کرد که در سالن کشتی حضور داشته باشد، اما پدرم قبول نمی کرد.

- در مقطعی عکس های پدرم را هم از سالن توفیق جهانبخت جمع کردند. دوره مدیریت رسول خادم بود اگر اشتباه نکنم، حالا به چه دلیلی! واقعا نمی دانم. اما متاسفانه این کار را انجام دادند.

- (نظر مرحوم فردین درباره سینمای بعد از انقلاب چطور بود؟) او دیگر خیلی فیلم نگاه نمی کرد. ما خودمان هم سینما داشتیم سینمای خودمان هم برای فیلم دیدن نمی رفت.

- تنها از یک نفر که پدر می گفت مدام در محافل ورزشی پشت سرش حرف می زند و خیلی از او دلگیر بود. انگار که حسادت زیادی به پدرم می کرد. نامش منصور مهدی زاده بود و هست البته.

مجله تار و سه تار: مجله تار و سه تار، محفلی از هنر و ساز ایرانی بسازیم.

سفر به کیش: سفر به کیش، جاذبه های دیدنی ایران را با ما دنبال کنید.

منبع: برترین ها
انتشار: 18 مرداد 1400 بروزرسانی: 18 مرداد 1400 گردآورنده: quiz1.ir شناسه مطلب: 13239

به "روایتی از ملاقات و گفت وگوی فردین و سیداحمد خمینی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روایتی از ملاقات و گفت وگوی فردین و سیداحمد خمینی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید