فرهنگستان و ریشخند ناآگاهانۀ نوواژه ها
به گزارش مجله آزمون اول، واقعیت این است که پَرژنیدنِ فرهنگستان با چنین سخنانی بیش از آن که مایۀ بی اعتباری فرهنگستان بشود، نشان دهندۀ بی مایگی و کم خردی گوینده است. بی گمان بر فرهنگستان زبان و ادب فارسی پرژن های (نقدهای) بسیاری رواست. یکی هم این که چرا کنشگرانه و بهنگام از نوواژه هایش پدافند نمی کند و آن گونه که شایسته است پاسخ چنین کسانی را نمی دهد.
به گزارش خبرنگاران، مهرداد خدیر در یادداشتی در عصر ایران نوشت: 29 اردیبهشت سالروز صدور فرمان رضاشاه در سال 1314 خورشیدی برای تأسیس فرهنگستان ایران است؛ نهادی که به عنوان فرهنگستان اول شهرت یافت. در پی آن وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه نیز اساسنامۀ فرهنگستان را در 16 ماده تنظیم کرد.
مهم ترین وظیفۀ فرهنگستان چنین تعریف شد:
ترتیب فرهنگ به قصد رد و قبول لغات و اصطلاحات در زبان فارسی، اختیار الفاظ و اصطلاحات در هر رشته از رشته های زندگانی، پیراستن زبان فارسی از الفاظ نامتناسب خارجی، تهیه دستور زبان، جمع آوری لغات و اصطلاحات پیشه وران و صنعت گران و الفاظ و اصطلاحات قدیمی و اشعار و امثال و قصص و نوادر و ترانه ها و آهنگ های ولایتی، هدایت افکار به حقیقت ادبیات و چگونگی نظم و نثر، تشویق شعرا و نویسندگان در ایجاد شاهکارهای ادبی، تألیف و ترجمه کتب سودمند و مطالعه و اصلاح خط فارسی
اندک زمانی بعدتر نخستین جلسۀ فرهنگستان 1314 در عمارت سابق دانشکده حقوق به ریاست محمدعلی فروغی - ذکاءالملک - نخست وزیر تشکیل شد و تا خاتمه سلطنت رضاشاه - شهریور 1320 - فعال بود.
بیشتر تلاش فرهنگستان در این 6 سال صرف انتخاب معادل برای اصطلاح ها و واژگان خارجی و بیشتر هم عربی شد. هر چند محدود به آن نماند و تأسیس انجمن ادبی فرهنگستان به ریاست ملک الشعرای بهار و تشکیل کمیسیون های زبان شناسی، باستان شناسی، قواعد و دستور زبان، تئاتر، موسیقی و ترانه ها نیز از جمله فعالیت های دیگر این دوره بوده است. با این حال همان وقت نیز دو نوع واکنش منفی به فرهنگستان مشهود بود:
اول این که فرهنگستان قصد عربی زدایی دارد و به دنبال پارسی سره نویسی است و برخی چهره های مذهبی مخالف بودند. دوم از جانب روشنفکرانی که برخی نوواژه ها را به سخره می گرفتند. حتی چهره هایی چون صادق هدایت که ساخت واژگانی چون باشگاه، دانشگاه و پفراینده را خنده دار می دانستند؛ در حالی که مرور زمان نشان داد تصورشان درست نبوده است و کافی است به یاد آوریم یکی می گفت مگر می شود به دوسیه بگوییم پفراینده و حالا همه می گوییم پفراینده و دوسیه منسوخ شده است.
از 1320 تا 1332 کار زبان پیرایی و واژه سازی فرهنگستان متوقف و در سال 1333 هم رسماً تعطیل شد.
بعد از انقلاب 1357 بلافاصله فرهنگستان احیا نشد چون بخشی از فعالیت های فرهنگی رضاشاه در راستای کاهش نفوذ زبان عربی تلقی می شد؛ در حالی که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به زبان عربی بهای فراوان داده؛ اگرچه زبان رسمی همچنان فارسی اعلام شد. با این حال از سال 1368 و با نگاه دیگری باز فرهنگستان شکل گرفت و این بار برای مقابله با رواج واژگان فرنگی و این مرتبه شورای عالی انقلاب فرهنگی بود که تأسیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی را تصویب کرد و سه فرهنگستان دیگر هم اضافه شدند تا فرهنگستان تنها یادآور ادبیات نباشد اما همچنان تا از فرهنگستان می گوییم ذهن ها معطوف فرهنگستان ادب می شود.
در این دوره هم نگاه منفی وجود دارد. یکی به خاطر واژه سازی در مقابل کلمات و اصطلاحات رایج فرنگی و انگلیسی به جای حساسیت در برابر واژگان عربی و دیگری شایعات و طنزهای مربوط به ساخت واژگانی چون کش لقمه و درازآویز.
وجه سوم هم دورۀ طولانی ریاست آقای حداد عادل است که برخی گمان می کنند همان گونه که در سیاست منتقد اویند با نهادهای زیر مجموعه نیز باید مخالف باشند؛ حال آن که از جمله اعضای اولیه بوده؛ هر چند ریاست او بی ارتباط با سیاست نبوده است.
انتخاب دکتر حسن حبیبی با دکتری غیر ادبیات به عنوان اولین رییس فرهنگستان بعد از انقلاب نیز موجب انتقاداتی شد اما جایگاه او به عنوان معاون اول رییس جمهوری تضمین کنندۀ اجرای مصوبات بود و خود مرحوم حبیبی هم اهل شعر و ادب بود. انتخاب آقای حداد هم با همین توجیه صورت پذیرفت تا مصوبات قابلیت اجرا در نهادهای مخالف را داشته باشد. با این حال در قبال تلاش برای واژه سازی واکنش های منفی هم درگرفته و گاه کار به ریشخند رسیده که روا نیست و کافی است به نام های اعضای اولیه در همین فرهنگستان سال 68 نگاهی بیندازیم:
احمد آرام، نصرالله پورجوادی، حسن حبیبی، غلامعلی حداد عادل، بهاء الدین خرمشاهی، محمد خوانساری، محمدتقی دانش پژوه، علی رواقی، سیدجعفر شهیدی، حمید فرزام، فتح الله مجتبایی، مهدی محقق، سیدمحمد محیط طباطبایی، ابوالحسن نجفی، غلامحسین یوسفی، سیمین دانشور و طاهرۀ صفارزاده (البته دکتر شهیدی، دکتر دانشور و دکتر یوسفی هیچگاه شرکت نکردند.)
جالب این که مباحث ایدئولوژیک به فرهنگستان بعد انقلاب هم راه یافت یا تعریف تازه گنجاندند تا تصور عربی ستیزی پیش نیاید: چندان که هدف اصلی چنین ذکر شد: حفظ قدرت و اصالت زبان فارسی به عنوان یکی از ارکان هویت ملی ایران و زبان دوم عالم اسلام و حامل معارف و فرهنگ اسلامی.
دربارۀ فرهنگستان یک نقد دیگر هم وارد می کنند و آن هم این است که اگر سانسور نباشد رمان نویسان و شاعران واژگان تازه را وارد زبان می کنند و کار زبان را باید به اهل زبان و خارج از ساختارهای رسمی و حکومتی سپرد. چنان که شاملو کلماتی چون سُم ضربه را ساخته است: زمین به زیر سُم ضربۀ اسبان می لرزید و اوج کار او را در ترجمۀ دن آرام می بینیم با ساختن واژه های تازه. یا فرهنگستان در مقابل SMS پیام کوتاه را ساخت؛ آن هم احتمالا با جلسه و نشست و برخاست و ... ولی تا دکتر میرجلال الدین کزازی پیامک را ساخت به کار رفت و اکنون کاملا جا افتاده است.
ترجیح می دهم در ادامه نوشتۀ خواندنی آقای کورش جنتی را بیاورم که تلاش سترگ او در پاس داشت زبان پارسی همواره ستودنی است:
بارها دیده ایم که برخی واژه های زبان پارسی و به ویژه شماری از نوواژه ها را دستاویز خنده و سرگرمی قرار می دهند. بی گمان کسی که از جایگاه و ارزش زبان پارسی و نقش برجستۀ آن در نگاه داشت فرهنگ ایرانشهری و یکپارچگی سرزمینی ایران آگاه باشد، روی خوشی به چنین شوخی هایی نشان نمی دهد. به دیگر سخن حتی پذیرفتن ضعف ها و کاستی های راستینِ چیزی یا کسی که آدمی به ژرفی دلبستۀ آن است، آسان نیست، چه رسد به ریشخندکردن آن.
از دیگر سو ما در زمانه ای می زیییم که هیچ چیز و هیچ کس - درست یا نادرست - از تیغ پَرژَن(نقد) و ریشخند در امان نیست و در چنین روزگاری نمی توان چون دلدار حافظ سخت گیر و نازک طبع بود:
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدّی است که آهسته دعا نتوان کرد
چنان که گفته شد برخورد شیطنت آمیز و از سر ریشخند با چیزها و کَسان به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی همروزگار ترادیسیده است (تبدیل شده است) و انسان ها باید بیاموزند که نسبت به دست انداخته شدن و دستاویزِ شوخی شدنِ آن چه دوست می دارند، روادارتر و آسان گیرتر باشند.
با این همه، هنگامی که با انگیزۀ خنداندن و سرگرم کردن مردم، حقیقتی کژنمایی و سپس تکرار می شود، رفته رفته سویه های سرگرم کنندۀ آن فراموش می شود و دیسۀ(شکل) تحریف شده، به فرنام (عنوان) واقعیت، در ذهن تودۀ مردم می نشیند. این آن چیزی است که نباید در برابرش سکوت کرد.
بسیار شنیده ایم که واژه هایی همچون درازآویز زینتی، خودروی بزرگ جمعی و … را به فرهنگستان بسته اند و سپس با این کژنمایی و تحریف مردم را خندانده اند. تا اینجای کار مسئله ای نیست و می توان روادار بود. مشکل از جایی آغاز می شود که گویا شماری باور کرده اند که این واژه ها ساختۀ فرهنگستان است و با بهانه کردن این واژه ها به فرهنگستان و فرهنگستانیان تاخته اند!
همچنین بارها پیش آمده است که کسانی بدون داشتن دانش و آگاهی نیازین (لازم) به نوواژه هایی خرده گرفته اند که از دیدگاه زبان شناختی و دانش واژه گزینی پدافندپذیر و درست هستند. برای نمونه به فرهنگستان تاخته اند که چرا به جای آسانسور، بالابر را پیشنهاد کرده است؟ و استدلالشان هم این است که مگر آسانسور ایواز (فقط) چیزی یا کسی را بالا می برد؟ ذهن چنین کسانی به سادگی با پَرمانه (مفهوم) مَجاز بیگانه است. یعنی این نکته ساده را نمی دانند که زبان نمی تواند بازتاب دهندۀ همۀ واقعیت باشد و انسان ها در بسیاری فِتادها (موارد) بخشی از واقعیت را می گویند ولی منظورشان همۀ واقعیت و گاه همۀ واقعیت را می گویند و منظوشان بخشی از واقعیت است. به نمونه های زیر نگاه کنید:
جگرکی: آیا در جگرگی ایواز (فقط) جگر می فروشند؟ اگر زبان قرار بود همۀ واقعیت را بازنمایی کند باید خوش گوشت، جوجه، کوبیده، بال، پیاز، سبزی خوردن، نمک و … هم در واژۀ جگرکی می گنجاندیم.
فرودگاه: آیا فرودگاه ایواز جای فرودآمدن است؟ جای بلندشدن هواپیما نیست؟ جایی نیست که برج مراقبت و … دارد؟
میزگرد: آیا همۀ میزهایی که برای نشستن و گفت وگو به کار می فرایند گِرد هستند؟
یا به وارونۀ این نمونه ها، اگر در آشپزی گوشۀ سمت چپ انگشت اشاره مان بسوزد، می گوییم: گوشۀ سمت چپ انگشت اشاره ام سوخت؟ یا به آسانی می گوییم دستم سوخت و کل را جایگزین جزء می کنیم.
واقعیت این است که پَرژنیدنِ فرهنگستان با چنین سخنانی بیش از آن که مایۀ بی اعتباری فرهنگستان بشود، نشان دهندۀ بی مایگی و کم خردی گوینده است. بی گمان بر فرهنگستان زبان و ادب فارسی پرژن های (نقدهای) بسیاری رواست. یکی هم این که چرا کنشگرانه و بهنگام از نوواژه هایش پدافند نمی کند و آن گونه که شایسته است پاسخ چنین کسانی را نمی دهد.
منبع: خبرگزاری ایسناpariblog.ir: پری بلاگ | در دنیایی از وبلاگ ها و وبسایتهای خبری و علمی چرخی بزنید