ماکیاولی می پرسد: بهتر است مردم از حاکم بترسند یا دوستش داشته باشند؟
به گزارش مجله آزمون اول، ویلیام جی. کانل در مقاله ای در تایمز لیترری ساپلمنت نوشت: نیکولو ماکیاوللی در سنت روشنفکری غرب آغازگر آن چیزی بود که بعد ها پروژۀ روشنگری نام گرفت. توصیف بدبینانۀ او از ذات بشر (ناسپاس، بی ثبات، متظاهر و ریاکار، گریزان از مخاطره و مشتاق سود) به دیدگاه آگوستینی یا لوتری شباهت دارد. دیدگاهی که بشر را همچون موجودی می بیند که در هبوط یا وضعی گناه آلود زندگی می نماید. اما او به حاکمان و بنیانگذاران دولت ها توصیه می کرد که این ماهیت هبوط یافته را بپذیرند؛ و به جای اینکه در فکر اصلاحش باشند یا آرزو نمایند که ای کاش ماجرا جورِ دیگری بود، به استقبال آن بروند و قدرت خود را بر آن بنا نمایند.
به گزارش ترجمان علوم انسانی در ادامه این مطلب آمده است: تحولات اساسی در اندیشۀ سیاسی مدرن در آثار ماکیاوللی شروع شد. آثاری که در آن ها خصلت هایی مثل آزمندی به مثابۀ جستجوی خوشبختی مشروع دانسته می شود و دروغ گویی (در بعضی زمینه های حقوقی) به مثابۀ تمرینی برای آزادی بیان مجاز تلقی می شود.
خاندان ماکیاوللی یکی از بیست خاندان گلف در فلورانس بودند که از اواخر قرن سیزدهم بر سیاست شهر حاکم بودند. برناردو ماکیاوللی، پدر نیکولو، چندی پس از به دنیاآمدن یتیم شد، اما خاندانِ دیگری او را پذیرفت و عظیم کرد و به عنوان یک وکیل آموزش دید، هرچند به نظر می رسد هیچ گاه به وکالت نپرداخت. برناردو مطمئن شد که فرزندش به سبک اومانیستی آموزش ببیند و در سال 1498، در پی اعدام ساوونارولا، نیکولو ماکیاوللی در مقام صدراعظم دوم فلورانس (با برعهده داشتن مسئولیت امور ارضی) منصوب شد و عضوی از کمیتۀ ده نفرۀ جنگ (امور نظامی و خارجه) شد.
خدمت نزد پاپ الکساندر ششم و ژولیوس دوم، چزاره بورجا، لویی دوازدهم فرانسه و امپراتور ماکسیمیلیان، تجربه ای غنی برای او فراهم آورد که می توانست در آثار بعدی خود از آن ها استفاده کند.
در سال 1512، با فروپاشی جمهوری فلورانس و بازگشت خاندان تبعید شدۀ مدیچی، ماکیاوللی مطرود شده و خروجش از قلمرو فلورانس ممنوع اعلام شد. در فوریۀ سال 1513، هنگامی که توطئه ای علیه خاندان مدیچی کشف شد، نام ماکیاوللی دوباره بر سر زبان ها افتاد؛ اگرچه خودش اعلام بی گناهی کرد و هیچ مدرکی دال بر همراهی او در این دسیسه یافت نشد، دستگیر و شکنجه شد. در مارس 1513 یک پاپ فلورانسی (جووانی دِ مدیچی که به لئون دهم شهرت یافت) انتخاب شد و به لطف فرمان عفو او، ماکیاوللی نیز از زندان آزاد شد. بااین حال، تا چندین سال نتوانست در خاندان مدیچی جایگاهی برای خود فراهم کند.
در همین زمان، مهم ترین اثر خود یعنی شهریار (1513 تا 1515) را نوشت و با وجود همپوشانی هایی که وجود داشت، در دورۀ بعدی کتاب گفتار هایی دربارۀ لِوی (1514 تا 1517) را به نگارش درآورد؛ در دورۀ حکومت مدیچی که ماکیاوللی امیدی به بازگشت به شغل سیاسی نداشت، به طور مرتب حلقه ای ادبی و فلسفی در باغ هایی مزین به مجسمه های باستانی که متعلق به خاندان روچه لایی بود دایر می کرد. باغ های روچه لایی محیط مصاحبه را برای کتاب هنر جنگ او (منتشر شده در سال 1521) فراهم ساخت.
قدمت نمایش نامۀ مشهور ماکیاوللی، یعنی ماندراگولا، مورد مناقشه است، اما به احتمال زیاد آن نیز در همین دوره نوشته شده است. ماکیاوللی در سال 1520، با یاری بعضی از دوستانش از حمایت خاندان مدیچی بهره مند شد و چند ماه بعد مأمور نوشتن کتابی شد که تاریخ فلورانس نام گرفت، و کامل شدۀ آن را در سال 1525 به پاپ کلمنت هفتم (جولیو دِ مدیچی سابق) تقدیم کرد. دومین نمایش نامۀ مهم او، یعنی کلیتزیا، در اوایل سال 1525 کامل شد و به نمایش درآمد.
ماکیاوللی در آخرین سال های زندگی خود به انجام امور مختلفِ عمدتاً نظامی در خدمت پاپِ مدیچی پرداخت و به نظر می رسد در حلقه های ادبی رومی فعالیت داشته است. او در سال 1527 درگذشت، یعنی اندکی پس از غارت رم به دستِ نیرو های امپرتوری و بازگشت دوبارۀ حکومت جمهوری به فلورانس. حکومتِ جدید شاهزاده های مدیچی را که ماکیاوللی را به کار گرفته بودند تبعید کرد.
مضامین معینی در تمام آثار ماکیاوللی حضور دارد، از جمله مواردی که در بالا به آن ها اشاره نشد: سرزنش طبیعت انسان؛ احتیاج به دانستن اینکه چگونه خوب نباشیم؛ نگاه ابزاری به دین؛ ساده لوحی و درعین حال حس مشترک توده ها؛ تغییرپذیری بخت؛ ارزیابی مثبت از نزاع طبقاتی؛ ضرورت شدت و سرعت در بنیان گذاری حکومت های جدید. با این همه آثاری که سبب شهرت او شدند و علی الظاهر در آن ها به این مضامین پرداخته شده است عبارتند از شهریار و گفتارها.
شهریار، رساله ای نسبتاً کوتاه، متشکل از بیست وشش فصل و یک تقدیم نامه است. ماکیاوللی قصد داشت این اثر را به جولیانو دِ مدیچی (1479 تا 1516) تقدیم کند، به این امید که مقام وزیری یا دبیری را در حکومتِ آینده ای که پیش بینی شده بود یک پادشاهی جدید در شمال ایتالیا باشد، برای خودش تضمین کند.
این موضوع تا حدی اهمیت ویژه ای که را شرح می دهد که ماکیاوللی برای پروژۀ دولت سازی چزاره بورجا در روماگنا قائل بود؛ بنابراین یکی از مقاصد او ارائۀ توصیه هایی برای ایجاد یک دولتِ پایدارِ جدید در منطقه ای متلاطم و از هم گسیخته بود. با این همه ماکیاوللی از همان ابتدا اثر خود را رساله ای کلی در باب شهریاری ها اظهار داشت و موضوع مورد آنالیز او نیز در بیشترِ موارد ماهیتاً فراگیر بود.
هنگامی که در سال 1515 ملاقاتِ برنامه ریزی شدۀ ماکیاوللی با جولیانو ملغی شد، ماکیاوللی کتاب شهریار را به جای حاکم جدید فلورانس، به لورنتسو دِ مدیچی، یا مدیچی جوان (1492 تا 1519) تقدیم کرد و به این طریق به نحوی عجیب این کتاب پس از آن به عنوان نقشۀ راهِ لورنتسو برای ادغام قدرت شهریاری خود با جمهوری سنتی فلورانس تلقی شد.
به احتمال زیاد ماکیاوللی چنین هدفی را در ذهن نداشته است و همانطور که آثار دیگر او نشان می دهند، دغدغۀ اصلی او ایجادِ نهاد های جمهوری خواستاره در شهر بوده است.
کتاب ماکیاوللی درس های به باور او بسیار مفیدی برای حکمرانی ارائه می داد که در هر جایی قابل به کارگیری بودند. علاوه براین، اصولِ او در مقابل پند های اخلاقیِ کتاب های قدیمی سیاست نامه قرار داشت که به عنوان آینۀ پادشاهان شناخته می شدند. آنجا که نویسندگان دیگر سخاوت را می ستودند، ماکیاوللی سخاوت با ثروت دیگران و خساست با پول خود را توصیه می کرد. جایی که دیگران پادشاه را به جای ترس به عشق ترغیب می کردند، ماکیاوللی پیشنهاد می داد که ترس بهتر است.
نویسندگان دیگر از پادشاه می خواستند که بر عهد خود باقی بماند، اما ماکیاوللی پادشاهی را می ستود که می دانست باید آدم ها را دور سر بچرخاند و معتقد بود شهریاران باید از راست گویان پیشی بگیرند. چنانکه گفته اند طعنه گاهی به طنز می رسد، اما نیت او از این حرف ها معین است.
ماکیاوللی محکوم کردنِ پادشاهانِ مستبد که از دوران باستان در رساله های سیاسی مرسوم بود را کنار گذاشت؛ در عوض -احتمالا به دلیل مطالعۀ دقیق تر آثار هرودوت- تنها به شهریاران جدید پرداخت. فصل پایانی کتاب، ترغیب لورنتسو و مدیچی است برای آزادسازی ایتالیا از دست قدرت های خارجی (بربرها). ماکیاوللی در این فصل یکی از عقاید و شعار های پاپ ژولیوس دوم را تکرار می نماید و درعین حال، شهریار جدید را کاری میهن پرستانه و شرافت مندانه فرا می خواند که احتیاجمند اقداماتی سخت است.
گفتارها، مفصل ترین و مورد توجه ترین اثر ماکیاوللی است. گفتار ها کتابی دربارۀ جمهوری هاست که به عقیدۀ او مکمل کتاب شهریار است و همچنین ارزشمندتر از آن است. هنگامی که این کتاب برای نخستین بار در سال 1531 منتشر شد، اولین متن در مجموعه ای سه جلدی از نوشته های ماکیاوللی بود.
با توجه به عنوان کامل آن (گفتار هایی درباب ده جلد اول کتاب تیتوس لویوس) این مجموعه شامل گفتارهایی (مقالاتی) دربارۀ ده کتاب یا دهۀ نخست تاریخ رومی لِوی می شود، هرچند در واقعیت، این موضوع به تمام تاریخ روم و بسیاری موارد دیگر، از جمله رویداد های معاصر عصر ماکیاوللی، بسط یافته است. با کمال تعجب، این متن، ظاهری موقت یا ناقص از خود نشان می دهد. به طور کلی، هیچ نتیجۀ رسمی ای گرفته نمی شود و برخلاف کتاب های اول و دوم، کتاب سوم و آخر فاقد مقدمه هستند.
با این همه تعداد گفتارها در سه کتاب (شصت، سی و سه و چهل ونه) 142 عدد است که دقیقاً به اندازۀ تعداد کتاب های موجود در تاریخ کامل لِوی است (که تنها بخشی از آن باقی مانده است). این موضوع نشان دهندۀ آن است که آن نسخه از کتاب گفتار ها که ما در اختیار داریم در واقع کامل است. در این صورت ظاهر موقت آن عمدی خواهد بود، شاید به این دلیل که در صورت الحادی شمردن آن بتوان با ناتمام دانستنش از آن دفاع کرد؛ و نشانه های الحاد نیز در آن وجود دارد.
برای نمونه، ماکیاوللی از مسیحیت به این خاطر انتقاد می نماید که دنیا را دست بسته در اختیار اشرار و فرومایگان نهاده است که بی هیچ واهمه ای دنیا را میدان جولان خود ساخته اند، چون می بینند که بیشتر آدمیان به امید بهشت، هر ضربه ای را تحمل می نمایند و کسی به فکر انتقام گیری نمی افتد. بااین حال نحوۀ برخورد کتاب با جمهوری خواستار، حتی مهم تر از نحوۀ برخورد او با دین است.
اروپا در روزگار ماکیاوللی در حال ایجاد نظامی از شهریاری های ملی بود که در آن ها زیر پای جمهوری خواستار خالی می شد. حتی در ایتالیا، دولت شهر ها یا بیش تر آن ها از کمون های قرون وسطی به شهریاری های محلی تبدیل شدند، به نحوی که پس از سال 1560، تنها شهر های جمهوری عبارت بودند از ونیز، جنوا و لوکا. با این حال گفتار های ماکیاوللی، با تحلیل و ستایش از جمهوری روم، فزونی حکومت جمهوری را نشان داد.
آنچه کتاب او را باارزش می سازد این بود که آن نوع جمهوری ای که او طرفدارش بود، متفاوت از جمهوری ای بود که نویسندگان دوران باستان و قرون وسطی توصیف نموده اند، چرا که تبیین ماکیاوللی از عظمت روم متفاوت از توصیف های پیشین بود. مهم تر از همه، ماکیاوللی در تصدیق اوردینو2 (به معنی نظم) در سنت اندیشۀ سیاسی -اصطلاح سیسرو برای هماهنگی نظم اجتماعی- از نویسندگان پیش از خود گسست. ماکیاوللی استدلال کرد که رقابت مستمر میان اشراف و مردم در جمهوری چیز خوبی است.
مطمئناً این موضوع آشوب هایی در پی خواهد داشت، اما همچنان راهی برای مردم فراهم می نماید تا تمایلات الیگارشیک را در میان نجیب زادگان آنالیز کند؛ بنابراین ماکیاوللی نسبت به نظریه پردازان جمهوری خواه پیشین، دموکراتیک تر بود. وی همزمان معتقد بود که بدترین غرایزِ تودۀ مردم را می توان به وسیلۀ دین و خدمت سربازی مدیریت کرد.
جمهوری ایدئال ماکیاوللی، مانند روم، گسترش یابنده بود، به جای آن که ایستا و کامل باشد. نظریه پردازان باستان بر این باور بودند که هدف جمهوری ترویج فضیلت در شهروندان خود است، اما از نظر ماکیاوللی هدف آن (فین3 در زبان ایتالیایی) آزمندی بود؛ ایده ای که با انسان شناسی تجدیدنظرطلبانۀ او مطابقت داشت، چرا که او در شهریار می نویسد میل به دستیابی امری کاملاً طبیعی و عادی است.
هرچند ماکیاوللی تجربه ای در تجارت نداشت، و آثار وی نقش عمدۀ تجارت را انکار می کردند، اصول اساسی جمهوری خواهی او به نحوی با تجارت سازگار بود که آموزۀ سنتی و باور های مسیحی نبود.
ماکیاوللی با پذیرش مالکیت، رقابت و نزاع میان طبقات، خشونت سالم و حکومتی در حال رشد، اندیشۀ سیاسی غربی را متحول ساخت. او مدعی بود که در مقابل خیال اندیشی، به حقایق مؤثر می پردازد. آرای ماکیاوللی در مقابل ایدئالیسم مصون نبود، با این حال، وقتی کسی آثارش را مطالعه می نماید، احساس می نماید که دارد دنیا امروز را توصیف می نماید، هرچند در هیئت روم باستان یا فلورانس محبوبش.
منبع: فراروbestcanadatours.com: سفر کانادا، تور ارزان کانادا، ویزای تضمینی مولتی کانادا، ویزای مولتی 5 ساله کانادا را از ما بخواهید.